24 December 2015

«دیدی آدم چه‌طوری تپش قلب می‌گیره وقتی حرف‌ش می‌مونه بیخ گلو؟ هی می‌خواد بگه، شک می‌کنه، نکنه اگه بگم خراب کنم همه‌چیز رو؟ نکنه همین‌طوری امن‌تر باشه؟ هی نمی‌گه. باز دل‌ش می‌کِشه که اگه نگم می‌ترکم آخه. اگه بگم خالی می‌شم و روراست‌بازی دراورده‌م همون‌طور که همیشه شعارش رو می‌داده‌م. این‌طوری دورویی محسوب نمی‌شه؟ باز می‌ترسه. بگم؟ نگم؟ بگم؟ نگم؟ انقدر شک می‌کنه و تصمیم‌ش رو عوض می‌کنه که خودش هم نمی‌دونه چی می‌خواد. نمی‌دونه اگه بگه خوش‌حال‌تر ه یا اگه نگه. دیدی آدم چه‌طوری قلب‌ش مث چی می‌زنه اون‌وقت‌ها و نفس کم می‌یاره؟ به خودش می‌گه دیدی چی‌کار کردی؟ اگه همون اول که تصمیم‌ت مشخص بود انجام می‌دادی‌ش ال‍ان این‌طوری نبودی. فقط یادش نمی‌یاد که تصمیمِ اولِ اول‌ش چی بوده. انقدری هم انرژی‌ش صرف تپوندن قلب‌ش و اکسیژن پیدا کردن شده که جا نداره فکر کنه قند بسوزونه یادش بیاد حرف اولی‌ش رو. فقط می‌مونه تو دوراهی‌ای که مطمئن ه تا ابد توش ه و نمی‌تونه تصمیم بگیره. دیدی آدم چه‌شکلی احساس می‌کنه صورت‌ش مث گچ سفید شده؟ مشکل‌ش فقط همین ه که فقط خودش ه که می‌فهمه گچ‌بودگی‌ش رو. هیچ بنی‌بشری که اون بیرون ه نمی‌فهمه سفید شده و قلب‌ش تندتند می‌زنه و پاهاش سست شده‌ن. اگه هم بخواد به بقیه بفهمونه که فل‍انی، بیا به دادم برس، ال‍ان ه که قلب‌م استخون‌هام رو بشکنه بپاشه بیرون از سینه، باید توضیح بده که چرا این‌طوری شده و چه حرفی مونده بیخ گلوش که نزده. باید تصمیم بگیره قبل از این که بقیه رو از گچ‌شدن‌ش باخبر کنه و خب، دیدی آدم دل‌ش می‌خواد بیفته بمیره ولی تصمیم نگیره؟ انقدر قلب‌ش می‌تپه که اولین گل نرگس‌های زمستون‌ش از تو گلدون خم می‌شن سرشون رو می‌ذارن رو زمین تکیه می‌دن به دست‌شون، منتظر، که کِی این تصمیم می‌گیره آخه؟ بوی نرگس‌هاش مست‌ش می‌کنه و چشم‌هاش می‌سوزه و دل‌ش می‌خواد استخون‌های قفسه سینه‌ش بشکنن خرده‌هاش بریزه رو زمین دورِ پاش ولی تصمیم نگیره، ولی کسی منتظرش نباشه که حرفی بزنه. دل‌ش می‌خواد خودش نیست و نابود شه ولی اولین نرگس‌های زمستون‌ش بلند شن و توی گلدون برقصن. دیدی چه‌قد آدم دل‌ش می‌خواد بمیره و قلب‌ش دیگه نتپه؟»

× موسیقی متن: 5/4 - Clogs

× قبل از خواب به چی فکر می‌کردی؟ #3

No comments: