05 September 2016


«تا حالا برگشتی پشت سرت رو نگاه کنی، بعد محو تماشاش بشی، انگار که کشف ناشدنی‌ترین جای دنیاست و همین‌جوری که داری تهِ دلت غصه می‌خوری که پس چرا زودتر برنگشته بودم؛ سرما و قشنگی نفست رو بند بیارن و بخندی؟ شده؟ می‌دونم که نشده. می‌دونم که داری بهم می‌خندی.
نگاه کن. به آسمون بالای سرم نگاه کن. نگو که دسته‌ی پرنده‌ها رو نمی‌بینی. صداش نکن یه درخت بلند پشت درختای کوتاه. چشماتو ببند و پرنده‌ها رو ببین. حیفه که تو هم نتونی ببینیشون و تنهایی سردم بشه.
بیا. ببین. داره بارون میاد. زمین خیسه. هوا سرده. دسته‌ی پرنده‌ها برگشتن. منم برگشتم. که ببینمشون. تو هم برگرد. که ببینیشون.
آخه تو بگو. عجیب نیست؟ عجیب نیست فردای روزی که اومدم این‌جا، آسمون بارید و بارید و بارید و سیل همه‌جا رو برداشت و من صبحش از صدای بارون بیدار شدم و گریه کردم که تو پیشم نیستی و چه حیفه که نیستی. و چه حیفه که تنهایی باید شالم رو بندازم روی شونه‌م و به پرنده‌ها نگاه کنم که برگشتن و خیس‌ترین نامه‌ی دنیا رو برات بنویسم.
حیف شد که صبح پیشم نبودی و دست به موهام نکشیدی و توی گوشم نخوندی بالاخره موهات بلند شدن. عوضش خودم به موهام دست کشیدم و توی دلم گفتم این موها، توی نبودنت بلند شدن و حالا دیگه می‌شه بافتشون. خودت می‌دونی چه حیف شد که دستای تو، اون دستایی نبود که موهام رو بافت و چه حیف‌تر شد وقتی که توی آینه‌قدی چرخ زدم، تو نبودی تا سه دور بیش‌تر چرخ بزنم و خودم رو پرت کنم توی بغلت و چشمام رو ببندم تا وقتی نورهای توی چشمم، نچرخن و وایسن و وقتی سرمو می‌گیرم بالا، صورتت رو از گردن به بالا ببینم ولی نتونم تشخیص بدم چشمات دارن کجا رو نگاه می‌کنن.
ببین همه‌ش حیف شد. و من از بین همه‌ی این حیف شده‌ها، دوربین داشتم و بارون و هوای خوب و شال قرمز و موی بافته و پرنده‌هایی که از کوچ برگشته بودن. اما، فقط حضور توئه که کفایت می‌کنه و وقتی نباشه، هیچ‌چیز این جهان کافی نیست. شاید به خاطر همینه که این تصویر، آخرین تصویر ایستاده‌ی من توی دنیای پیشِ چشمِ توئه. وقتی برگشتم، آخرین تصویر، پرنده‌ها بودن که توی درختا گم می‌شدن و صدای خنده‌ی تو و خونی که از دو تا کتفم می‌چکید و انگاری خاصیت عشق همینه.
دیدم که از کتفم خون می‌چکه. دیدم که روی زمین نیستم. و فقط صدای خنده‌ی تو بود و صدای بارون و باد که می‌خورد پشت گردنم و منو می‌کشوند سمت درختا. پیش پرنده‌ها. ولی اینا همش خیاله. من هنوزم منتظرم. فقط باید پیدام کنی و نگی یه درخت بلنده پشت درختای کوتاه. پیدام کن. منتظرم.»

- از خل‍ال فهیمه -

1 comment:

Unknown said...

ای واای! ارغ:** تو قشنگ‌ترین و بهترین نادیده‌ی منی. فدای بغض‌کردن‌ت