«شبکههای اجتماعی متفاوت شدن با اون دورهای که امثال من ولگرد اینترنتی محسوب میشدن. ماها یه مشت نِرد به حساب میومدیم که هیچکس نمیفهمید چرا وقت تلف میکنیم پای وبلاگنویسی و انجمنهای کتابخوانی.
یادمه سر کلاس پرورشی دبیرستان فهمیدم بین چهل نفر سال اولی فقط من وبلاگ دارم. و اوضاع زمانی پیچیدهتر شد که ازم خواستن توضیح بدم وبلاگ چیه. باید یه متن مینوشتم راجع به این که وبلاگ دقیقا به چه دردی میخوره. «وبلاگ چیزیه که من از شماها فرار میکنم بهش برای شنیده شدن و نمُردن از تنهایی»، «وبلاگ چیزیه که من بعد هر بار مصرف کردنش، هیستوری مرورگر رو پاک میکنم که یه وقت والدینم نفهمن چه نوجوون ناراحتی هستم»، «وبلاگ دریچهی نارنیای من برای حس زندگی در دنیاییه که بهش تعلق دارم»...
وایسادم سر صف و متنی که یه خبرنگار کپیکار از منابع انگلیسی ترجمه کردهبود رو خوندم. همه برام کف زدن. به بیحالتی یه مجسمه پشت میکروفون بودم و حس میکردم هر لحظه میزنم زیر گریه. «وبلاگ جاییه که میرم تعریف میکنم چقدر آدمای بیخودی هستید و با وجود تمام بیخودبودنتون منو بیخود به حساب میارید و این زور داره».»
- از خلال روژان -
یادمه سر کلاس پرورشی دبیرستان فهمیدم بین چهل نفر سال اولی فقط من وبلاگ دارم. و اوضاع زمانی پیچیدهتر شد که ازم خواستن توضیح بدم وبلاگ چیه. باید یه متن مینوشتم راجع به این که وبلاگ دقیقا به چه دردی میخوره. «وبلاگ چیزیه که من از شماها فرار میکنم بهش برای شنیده شدن و نمُردن از تنهایی»، «وبلاگ چیزیه که من بعد هر بار مصرف کردنش، هیستوری مرورگر رو پاک میکنم که یه وقت والدینم نفهمن چه نوجوون ناراحتی هستم»، «وبلاگ دریچهی نارنیای من برای حس زندگی در دنیاییه که بهش تعلق دارم»...
وایسادم سر صف و متنی که یه خبرنگار کپیکار از منابع انگلیسی ترجمه کردهبود رو خوندم. همه برام کف زدن. به بیحالتی یه مجسمه پشت میکروفون بودم و حس میکردم هر لحظه میزنم زیر گریه. «وبلاگ جاییه که میرم تعریف میکنم چقدر آدمای بیخودی هستید و با وجود تمام بیخودبودنتون منو بیخود به حساب میارید و این زور داره».»
- از خلال روژان -
1 comment:
از وقتی که فهمیدم چقدر درخت بخشنده ای و چقدر زرد دوست داری و چقدر ویردتر محسوب می شی بین تمام ویردهای دیگه
می خونمت.
Post a Comment