17 September 2014

Let me hear you sing once more like you did before

ان‌قدر که حوصله ندارم حتّی لباس بپوشم بعد از دوندگی‌های الکیِ کارت‌ملّی، و همون‌طور مذاب افتاده‌م روی صندلیِ کنار کتاب‌خونه، به بهانه‌ی اینترنتی که به‌تر ه سیگنال‌هاش اون‌جا، نمای خونه‌ی روبه‌رویی رو دارن با فشار آب تمیز می‌کنن و صدای فش‌فش آب روی اعصاب‌م می‌دوه و دل‌م می‌خواد سرشون داد بزنم که کم‌آبی ه احمق‌ها، بکشید بیرون از اون نما، و به اون لحظه‌ای فکر می‌کنم که دل‌م می‌خواست سرِ موتوریِ عوضی داد بزنم و به‌ش بگم جاکش و برای اولین بار در زندگی‌م منظورم از فحشه دقیقاً همون معنیِ تحت‌اللفظی‌ش باشه و فقط Chiquititaی توی گوش‌م آروم‌تر م می‌کرد، حاشیه‌ی اتوبان رو می‌رفتم پایین و تسبیحی که از جمعه‌بازار خریدم دورِ گردن‌م تاب می‌خورد و گوش‌واره‌های مشترک‌باموبو که از جمعه‌بازار خریدیم توی گوش‌هام تاب می‌خوردن و آستین‌های گشاد بلوز توسی‌م دور مچ‌م تاب می‌خوردن و فقط Chiquititaی توی گوش‌م آروم‌تر م می‌کرد و هوای بل‍اتکلیفِ ظهرهای آخر شهریور می‌رفت توی گوش‌هام می‌پیچید و به واقعیتی که فقط یه قدم ازش عقب‌تر بودم فکر می‌کردم و به این که چی قرار ه به سرم بیاد و چی قرار ه به سرمون بیاد و به این که هنوز خسته م و به این که «من فقر می‌شم می‌رم تو جیب‌هات» که باعث شده‌بود حاشیه‌ی اتوبان رو توی گرمای بل‍اتکلیف آخر شهریور برم پایین و به امیدِ آخرِ ماه باشم و باعث شده‌بود نتونم برم منا و فهیم و چرخ و اسی رو ببینم، آقاهای روی داربست هنوز دارن با فشار آب، نما رو تمیز می‌کنن و صداش توی مغزم رژه می‌ره و یاسی می‌گه که شنبه می‌یاد دانشگاه برای مسخره‌بازی‌های مدرک‌ش و هیچ عل‍اقه‌ای ندارم که وسطِ دانشگاه ببینم‌ش، ان‌قدر که حتّی حوصله ندارم لباس بپوشم و حتّی حوصله ندارم نقطه بذارم تهِ جمله‌هام و فکر کنم به جمله‌هام و حتّی نمی‌خوام یه دور از اوّل بخونم چیزهایی که نوشته‌م رو و ویرایشی چیزی بکنم، ان‌قدر که گرسنگی داره من رو می‌کُشه و حتّی حوصله ندارم سیب‌زمینی سرخ کنم برای خودم و مامان، و از واقعیت منزجر م و فقط دارم به روزهای سالِ دیگه که موبو اومده تهران و عصرهایی که قرار ه برم خونه‌ش و آخرهفته‌هایی که قرار ه جمع شیم یه جا و چرت‌وپرت بگیم فکر می‌کنم و باز خودم رو تسلی می‌دم که روزهای گُه هم تموم می‌شن و حرف‌زدن‌های سخت‌ترین تموم می‌شن و تابستونی که قرار بود نجات‌بخش‌ترین باشه، فقط چندساعت ازش مونده و از فردا رسماً پرت می‌شم وسطِ یه سری مسخره‌بازیِ دیگه و حتّی حوصله ندارم چسناله کنم و رقت‌انگیزترین م و فقط Chiquititaی توی گوش‌م آروم‌تر م می‌کنه..

No comments: