26 February 2015

بهار از دُرنایی که با کاغذ سبزونارنجی براش ساخته‌بودم عکس گرفت و اینستاگرام‌ش کرد؛ به همه‌ی آدم‌های دور میزِ دم شورا نشون‌ش داد، که «دُرنامو ببین! دُرنامو ببین! ارغوان ساخته برام!» ؛ وقتی داشت می‌رفت سر کل‍اس، دادش به سیاوش، گفت «مراقب‌ش باش تا از کل‍اس بیام. خراب‌ش نکنی آ.» . 
من؟ حسّ مفیدبودن داشتم. بعد از مدت‌های خیلی‌مدید.

× بی‌ربط. بیا تا قصّه‌ها گویُم برایت. 
همون‌طور که همه‌ی بچگی‌م برای پوسترهای رئال‌مادرید و رائول گونزالسِ بهار قصّه می‌گفتم، بشینم روبه‌روت، قصّه بسازم از خودم. بعد بخندی. بعد همه‌چیز قشنگ بشه.

No comments: