«درخت بخشنده»هام -شامل دو عدد گوشواره و یک عدد آویزِ ردشدهازبندِچرمیقهوهای- را آویزان کردهم به خودم و موهای کوتاه بلاتکلیف را حواله دادهم به پشتِ گوشها. صدای خانم برون پخش میشود هنوز. هوای اطراف صدای خانم برون رقیقتر ست انگار. نفسم بند میآید و سرم گیج میرود؛ اینطور که مثلاً بالاترین نقطهی دنیا ایستادهم، بالاترین نقطهی زندگیم، و زل زدهم به نقشهی غریبِ زیر پام. بعد؟ بعد سرگیجه ست و ترس از سقوط، که مبادا ردپاهای نقشهی پایین خراب شوند؛ مبادا چالههای عمیقِ نقطههای تردید -انقدر که ایستادهبودهم یک جا، لبریز از ترسِ اشتباهکردن، این پا و آن پا میکردهم تا از آسمان بهترین راهحل بیفتد جلوی پام- پُر شوند؛ مبادا کبد و ریه و جوارحت از کار بیفتند. خانم برون میفرماد All of those little lights in the sky, they only stick your feet to the ground. You'd better keep your head down .. سرگیجه و نفستنگی شروع میشود دوباره. انگشتهام قفل میشوند دور «درخت بخشنده»ی آویزان از بند چرمی، که تنها چیزی ست که میشود تکیه کرد بهش وقتهای گنگ. وانمود میکنم حالم خوب ست؛ وانمود میکنم هیچ درگیرِ مسیرهای بعدیم نیستم؛ جزوهها و چرکنویسها را میریزم دورم و مسئله پشتِ مسئله حل میکنم. یکی از گوشههای ذهنم هنوز آرامتر ست که میانترم ریاضیدو. تازگیها جایی خواندهم که وسط غیرعادیترین وقت، ابزوردترین وقت، عادیترین اتفاقها هنوز ادامه دارند. اینجا؟ ریاضیدو. میانترم. جایی بیرون ذهنم، هنوز زندگیِ عادی ست و میانترمها واقعیترین. خانم برون سکوت میکند. خلاصهتر که میشوم، هوای اطرافم دوباره غلیظ که میشود، جزوهی مبانی ریاضیات را دوباره میخوانم و فکر میکنم آخرین باری که از «یادگرفتن» اینهمه لذت بردهم کِی بوده. یاد حرفهای آزاد میافتم که «همهی فیلدهای ممکن و همهی مسیرهای منشعب از فیلدهای ممکن رو درنظر بگیر و همینطوری تا آخر -- یه چیزِ درختطوری میشه دیگه. بعد دونهدونه شاخهها رو قطع کن. بینِ اونهایی که مونده، قطعاً چیزی هست که فکرش رو نکردهبودی.» و فکر میکنم شاید رسیدهم به یکی از شاخههایی که مردد م براش. که قطعش کنم یا نه. ناخودآگاه دستم میرود به آویز «درخت بخشنده» ؛ خانم برون از ناکجاآباد شروع کرده به رقیقسازیِ هوا دوباره.
I thought I could be able to find
Something to save all I left behind
But as I grew up I changed my mind
And only remained the stars in the sky
With your innocense fly by
پینوشت. بشنوید: Little Lights - Ane Brun
پینوشت. عنوان از سرودملّی 88 فرزانگان -«لبریز»- ؛ جملهی ایتالیک وسط متن از قسمت بیستم رادیوچهرازی؛ نقلقول از آزاد هم نقلبهمضمون، طبیعتاً. -به لحاظ کپیرایت-
پینوشت. هرقدر از پ ممنون باشم بابت آویزِ «درخت بخشنده»م، کم ست؛ قطعاً.
No comments:
Post a Comment