تو فضای مهمونیگونهی کافهی نو، تازه داشتم میفهمیدم وصفِ «زامبی همیشگی»ای که یاسی نوشتهبود یعنی چی. کنار سه تا از دوستداشتنیترین آدمهام بودم و برای اولین بار تلخی عجیب لاته رو میچشیدم [بعد از عادتکردنِ تدریجیم به طعم موکا، دروازهی ورودم به کانسپت قهوه] و پیکسل سیاهوسفید کافه روبهروم و گلدون Zamiifolia [ «جواهر زنگبار» ] بیخ گوشم؛ ولی زامبی همیشگی مهمونیها. چون تاریخ میچرخه و از رومون رد میشه و بارها و بارها در جاهای مختلف، تکرار میکنه خودش رو.
ساعت نهوربع که تو خیابون وایستادم منتظر ماشینِ Snapp ، همهجا تاریک بود و تنها منبع نور انگار که پنجرهی زرد و روشنِ کافه. از پایینتر میدیدم که اون سهتا نشستهن کنار بطریهای شیشهای رنگی، که عکسهای پولارویدمون روی دیوار سیاه جا خوش کردهن. نور منعکس میشد تو شیشههای تراشخوردهی لوستر و برمیگشت روی سطح «دبهی شیر» و از پنجره میریخت بیرون. حس کردم که دایرهی فلزیای که یه روش عدد شصتوچهار رو نوشته و روی دیگهش اسمِ کافه و چند دقیقه پیش اضافه شده به دستهکلیدم -مث کلید یه خونهی جدید- سنگینتر از قبل کرده جیبم رو. یه طور سنگینیِ خوشایند. سنگینیِ تعلق.
تو تاریکی منتظر ایستادهبودم و اگه درختهای خیابون قدس تو تاریکی هم سایه داشتهباشن، انداختهبودنش دقیقاً روی من. آقای اسنپ که اومد، تا از خیابون بریم بیرون نگاهم از شیشهی عقب به مهمونیای بود که انگار خیال نداشت تموم شه، ولی بههرحال من جزیی ازش نبودم اونموقع. گروهگروه نشستهبودن دور میزها و معاشرت و اسمالتاک، از انعکاس خودشون و اطرافشون تو دایرهی برنجی آویزون از سقف عکس میگرفتن -که برّاقِ برنجی رو نمیدیدم از جایی که نشستهبودم و فکر میکردم «مگه این دیواره چی داره که همیشه چند نفر دارن بهش نگاه میکنن؟»- ، هر چند لحظه یه بار یکی از دوست و آشناهاشون پیدا میشد و سلام و چطوری و چطورم -- من؟ چسبیدهبهدیوار و فرورفتهتوصندلی که سعی میکردم تا حد ممکن دیده نشم و لیوان مشکی لاتهم رو ول نمیکردم. که «نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول؛ معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست» ، بدون حضور هیچ «تو»یی، بعد از مدتهای خیلی خیلی مدید. چون همهی تعلقها میچرخن و از رومون رد میشن و حسابی هموار که شدیم، رها میکننمون.
پینوشت. بعد از یک ماه ننوشتن، سلام.
پینوشت. آلبوم «دور» از ماکان اشگواری رو بشنوید؛ و قطعهی نهم - «آن» - از آلبوم «گذر اردیبهشت»ِ گروه دال :)
پینوشت. شصتوچهار معادل دو ضربدر سیودو ه، که سیودو برعکسِ بیستوسه ست.
*aaaaa* . :))
No comments:
Post a Comment