18 October 2019

«کاش می‌شد کوچیک شم توی دشت سبزت بدوم»


برجستگی‌های استخون‌های کتف‌ت از زیر پوست مشخص ه. مهره‌های گردن‌ت. اون استخون کوچیک و غافل‌گیرکننده‌ای که پشت گوش راست‌ت نشسته. انگشت اشاره‌م رو یواش جلو میارم که ببینم چه‌قدر می‌شه نزدیکِ تن‌ت شد ولی هنوز لمس نکرد. مسابقه‌ی خودم و خودم. یاد کانسپت Drumroll می‌افتم خنده‌م می‌گیره از صدای خنده‌ی خفه‌م چشم‌هات رو باز می‌کنی می‌بینی سر انگشت‌م بلاتکلیف رو هوا ایستاده چشم‌هام جوری باریک شده که انگار می‌خوام سوزن نخ کنم هول می‌شم انگشت‌م می‌خوره به استخون برجسته‌ی گونه‌ت تهِ مغزم یه زنگ قرمز به نشونه‌ی باخت به صدا درمیاد. «داری چی‌کار می‌کنی؟» «هیچی. ... از این زاویه یه خرده شبیه جورج هریسون یی.» «واقعن؟ نمی‌دونستم. از این به بعد دیگه فقط من رو از همین زاویه خواهی‌دید.» می‌خندم به‌ت می‌گم مسخره می‌خندی گوشه‌های دهن‌ت به پایین منحنی می‌شن دوباره چشم‌هات رو می‌بندی که زیر خورشید عصر پاییز چرت بزنی. انگشتم هنوز رو گونه‌ت مونده. درست زیر چشم چپ‌ت.

No comments: