دارم سعی میکنم کمتر حرف بزنم اینجا -یا هر جایِ پابلیکِ مجازیِ دیگری- . مرضِ مخاطب پیدا کردهم و تا فیدبک نگیرم حولِ افاضاتم، عصبی م. [بله من عقدهی توجه دارم. بله من خودشاخپندار م. بله من فکر میکنم خیلی گولاخ م. و بله من تازه لفظِ گولاخ را یاد گرفتهم. حق با شما ست، ای دانایانِ کلِ بیعیبونقص. بوس به شما. موااااه.] سعی میکنم کمتر حرف بزنم اینجا و سعی میکنم عادتتر کنم به نوشتن روی کاغذ. به امتحانکردنِ خودکارها، برای این که ببینم کدامیکی روانتر و خوشدستتر ست؛ و به گشتن بین کاغذها، که کدامیکی بیشتر شبیهِ کاغذی ست که میخواهم.
قرار شده دفترسیاهه جُز لیستها -اعم از To-do listها، Wishlistها و To-reads- ، یادداشتهام را هم نگه دارد. جوری که قلمروی بیحدومرزِ دووجبیِ آیندهم را میخواهم، روی نصفهکاغذی که سرِ کلاس برنامهنویسی دمِ دستم بود پیاده شد؛ بینِ مکعبهای عجولانهی عصبیم و Let me sing you a waltz هایی که -بیاختیار- جا به جا نوشتهبودم. بعد گذاشتمش لای دفترسیاهه. همین امروز، وقتی تیایِ ریاضی مسئلههایی حل میکرد که برای سوّمین سالِ متوالی میخواستم فرار کنم ازشان و هیچچیز -مطلقاً هیچچیز- درک نمیکردم از نوشتههای روی دو تا تخته، شروع کردم به نامه نوشتن برای میم. چشمها و خندهی قشنگی دارد چون. پشت سر هم کاغذهای چهارخانه را پُر میکردم با «میمِ عزیز، جُز دوریِ تو ملالهای دیگری هم هست.» و «میمِ عزیز، اصلاً انگار ما با دلِ تنگ زادهییم. دلمان برای هر چیزِ کوچک، چهقدر تنگ است.» . انگار که میم کعبهی آمال و دانای کل. انگار که میم، تو.
دوشنبه، وقتی با هُدا از دانشگاه میرفتیم سمتِ زیرگذر چهارراه ولیعصر و دستم دور شانهش بود، برای هم میگفتیم که چهطوری خوشحال کنیم خودمان را. من راهکارِ کشوی خوراکیهای خوشحالکننده را گفتم، و ویشلیست نوشتن. نوشتن را گفت، به طور کلّی. تایید میکردیم همدیگر را. پلّههای متروی ولیعصر را تندتند میرفتیم پایین، به شیوهی غیرارادیِ من. پایینِ پلّهها، لُپهاش گل انداختهبود و میخندیدیم. همانجا، صحنه را توی سرم نگه داشتم و زیرش نوشتم «بیش بنویسم.» . بیشتر بنویسم از تو، که از نظر بروی. از نظرِ ذهنم. البته که همچنان در میانِ جان یی و همیشه؛ ولی خب. بیشتر بنویسم از تو؛ خوشحال شوم و خالی شوم و آرام. همیشهی یادداشتهای من یی تو؛ گیرم اینجا یا هر مجازیِ دیگر یا دفترسیاهه.
بقیهی حرفها هم بماند برای روز نامعلوم و ناموجودی که ببینمت (:
No comments:
Post a Comment