برام نوشت «باید یه کاری بکنی.» مکث کرد. دو تا از نقطههای روی کاغذ رو با یه خط به هم وصل کردم و آروم، خیلی آروم، جوری که حتّی خودم هم نشنیدم، گفتم «نوبتِ تو ه.» . برام نوشت «داری گم میشی.» . سرش رو بالا کرد و چرخید سمتِ میز خودش که نوشتههای روی تخته رو وارد کنه توی جزوهش. آروم دورِ «داری گم میشی.»ش خط کشیدم. براش نوشتم «چیزی م نیست. ولی دارم گم میشم.» و با سر انگشتم جایی که نوشتهبود «Send» رو لمس کردم. برگشت سمتم و دو تا از نقطههای روی کاغذ رو با یه خطِ کوتاه بنفش به هم وصل کرد و توی چهارگوشِ کجومعوجِ تازهساختهش نوشت «R» . توی هیچ چهارگوشی ننوشتهبود «A» ولی.
× موسیقیِ گویای حال: خواب در بیداری از جناب فرهاد. بمیریم با این موسیقی؟ بمیریم با این موسیقی.
No comments:
Post a Comment