«چارشنبه نرفتم دانشگاه. امروز هم نرفتم. به بهانهی درس خوندن. درس خوندم؟ نه. مُدام موندم توی مستطیلِ دودریکِ تخت. انگار که تنها نقطهی امن دنیا، زیر ملافههام باشه. میدونی؟..»
-فرازهایی از مکالمات با رفیقِ هفتهشتسالهی جان-
به نسبتِ روزهای اخیر، آرامتر م و ساکنتر. با پارم حرف میزنم، از دانشگاه، از آدمهای اطراف، از مهربان بودن با خودمان. شکلاتهای روزهای غمگینبودن را ذرّهذرّه میخورم و وقتی میبینم جایی منشنم کرده، خرکیف میشوم. شبتر، از الف تا ذالِ الفبا را برای دایان توضیح میدهم و در نهایتِ استیصال ازش میخواهم که با وجودِ همهی دلایلی که ثابت میکنند آدمِ وحشتناکی هستم، دوستم داشتهباشد و مهربان باشد باهام، و ذرّهذرّه آرامم میکند. همهی زندگیم را محافظهکارانه جلو میبرم و مهربانتر از همیشه م با خودم. معاشرتهام شده با آدمهای کنکور-ندارِ بیخطر. شده اعتمادکردن به چندتا آدمِ عزیزِ نزدیک و عمل کردن به حرفهاشان. و مهربان بودنِ هرچهبیشتر با خودم.
از Beeptunes کریستف رضاعی و محمدرضا علیقلی دانلود میکنم و عکسهای هدا رستمی را میبینم و کیف میکنم از اینهمه خوشگلی؛ آنطرفتر، The Smiths و Esplosions in the Sky و Antony and the Johnsons توی صفِ تورنتشدن ند. فرندز میبینم؛ به اپیزود The One Where Phoebe Runs که میرسم، از تهِ دل میخندم بعد از مدّتها؛ یادِ وقتی میافتم که رفیقترین گفتهبود «فلانی بهم میگه مثِ فیبی میدوی» و خندیدهبودیم با هم. مشقهای برنامهنویسی را حل میکنم و ایمیل میزنم به تیای و خوش میشوم از بازگشت به اصلِ خویشتن؛ فکر میکنم «ترمِ بعد ++C برمیدارم.» و به نمرهی میانترمِ ریاضی که فکر میکنم، تهِ دلم یک خرده گرم میشود.
فکر میکنم که دوشنبهی بعدی، قبل از فوت کردنِ شمعهای هیجده سالگیم چه آرزویی کنم. آرزوی پارسالم برآورده شد. پیارسال هم. باید بگردم دنبالِ آرزوی بیخطرِ محافظهکارانه برای هیجده سالگی.
دلم میخواست تهِ پستم بگویم که چه حالِ خوبی ست بعد از این که تصمیم میگیری اعتماد میکنی به کسی. (: تا هر بار همین پست را میخوانم، یادم بیاید به آدمهای عزیزِ این روزها. از رفیقترینِ دور گرفته تا باقی.
× عنوان از Cripple and the Starfish ، از جناب Antony . مستفیضتان میکنم در آینده. منتظر باشید :د
No comments:
Post a Comment