18 February 2015

چند روزی ست بی‌خیالِ بازنگه‌داشتنِ تبِ جواب‌دادن به ای‌میل‌ها و مسج‌ها شده‌م. قبل‌تر، مُدام جی‌میل باز بود و خط عمودی کوچک، توی باکس Reply -درست زیر متن ای‌میل آقای الف- چشمک می‌زد. دو سه ساعت یک‌بار، کلیک می‌کردم روی تبِ جی‌میل؛ خیره می‌شدم به کلمه‌های درشت سیاه و آن‌قدر برای تک‌تک کلمات حرف داشتم که هزارهزار جمله‌ی بی‌انتها می‌پیچید توی سرم. وقتی به مرزِ انفجار می‌رسیدم، از همان بغل تبِ جدید باز می‌کردم که گنجور-گردی‌م [یا چرخیدن بی‌هدف وسط هر وب‌سایت دیگری] شروع شود و درجا همه‌ی جمله‌هام توی گردابی غرق می‌شدند. و پُر کردنِ باکس Reply را مدام و مدام و مدام به تعویق می‌انداختم. [از همین تریبون شرمندگی بی‌کران م از خودم، خدمت آقای الف. ایضاً خدمت آقای مسج‌های گودریدز که اسم نبرم حال‍ا :ی .]
حال‍ا؟ مطمئن م که کارهای عقب‌افتاده‌ی قدیمی هیچ‌وقت انجام نمی‌شوند. تب‌های بی‌جواب را بسته‌م و به حرف‌های آزاد فکر می‌کنم که «تو باید زور بال‍ای سرت باشه.» و چه‌همه بعد از یک ترم شناختِ خیلی‌دورادور و کتابی که بیش‌تر از سه ماه نخوانده مانده تهِ کمد، وادارم کرده به فعالیت و به شیء نبودن. از چهارشنبه‌ی خودمحورانه‌م چند دقیقه بیش‌تر باقی نمانده و این روزها -که جایی ایستاده‌م دورترین به همه‌ی برنامه‌ها و توقع‌هام- فکر می‌کنم شــاااید که آینده از آنِ ما، صرفاً اگر قدح اندیشه‌یی می‌داشتم برای جداکردن فکرهام و روزهای خودمحورانه‌ی بیش‌تری، برای کشف مسیرهای جدید به برنامه‌های عقب‌افتاده‌ی قدیمی.

پی‌نوشت بی‌ربط. بیست‌وهشتم بهمن نودوسه از خاطرم نرود بخخدا. (: موسیقی خاطره‌ناک خوب و شام خوب، در جوار آدم‌های خوب‎ترین..
[جای خالی نینوچکا، البته، ولی خب.]
پی‌نوشت بی‌ربط. ... که جان فرسود از او؛ بی‌تعارف.

No comments: