04 April 2015


«آقای کوندرا در کتاب مستطاب جاودانگی‌شان، مثال‌های خوبی زده‌اند کلن. از آدم‌هایی که برای تعریف هویت مفرده‌ی خودشان، خودشان را به چیزی الصاق می‌کنند. شیفتگی‌شان را جوری ابراز می‌کنند که در انظار عمومی اسم‌شان پیوسته با آن نام بزرگ بیاید. مثال آقای کوندرا گوته است. شما جای گوته بگذارید نژاد آریایی، بگذارید محسن نامجو، بگذارید پاسارگاد، بگذارید وطن و ماست و زبان فرانسه و هیچکاک و سیگار فیلان و خودکار بهمان. آقای کوندرا مدل برعکس‌ش را هم قید می‌کنند. مثال شیوای‌شان «من از دوش آب داغ متنفرم» است. آدم‌هایی که فردیت‌شان، هویت‌شان را از اعلام انزجار از چیزها می‌گیرند. در این مورد اخیر چیزها شامل همه‌ی آن پدیده‌های عام و فراگیری‌ست که عده‌ی کثیری شیفته‌شان هستند. گریز چندانی هم نیست. آدم می‌تواند از چیزی که همه خوش‌شان می‌آید، خوش‌ش نیاید، می‌تواند از نامی بزرگ، خیلی خوش‌ش بیاید، می‌تواند پیوسته برود بگردد برای شیفته‌گی‌های‌ش چیزهای گم‌نام‌تر و «خزنشده‌»تری پیدا کند. مشکل جایی‌ست که نود درصد حرف‌های‌ت، شرح‌حال‌ها و خودتعریف‌کردن‌های‌ت می‌شود همین ابرازهای تنفر و شیفتگی و چسبندگی. به گمانم آدم باید بتواند حدود و وسع خودش را عمومن با خودش تعریف کند. نه که مدام نسبت‌ش با پدیده‌ها را اعلام عمومی کند. عاشقشم و ازش‌متنفرم‌ها در نهایت از آدم تصویر نمی‌سازد. لااقل تصویر مستقل نمی‌سازد. مدام با چیزهای دیگری تعریف می‌شوی. فلانی همان است که از بهمان‌چیز متنفر است، همان است که عاشششششق بیسار است. نکنیم خب.»
[آقای سرهرمس مارانا فرموده‌ند، در این‌جا. بزنیم سرلوحه‌ی زندگانی‌مان؛ تمام.]

× قبل از خواب به چی فکر می‌کردی؟ #1

No comments: