شیشههای بلند گردنباریک کنارم روی زمین ردیف شدهن؛ آبی و نارنجی و سبز و قرمز و زرد، همه خاکگرفته، همه لکهدار. آفتاب سرد ظهرهای پاییز از اون سمت شیشهی کافه میاد و تو رنگهای عجیب ظرفها منعکس میشه و خودش رو پهن میکنه روی کفشهام، یه جور گرمای خزنده و تنبل نفوذ میکنه به پوستم، انگار دیگه سردم نیست.
آقای عزیز، کنار ظرفهای شیشهای رنگی نشستهم و برات نامه مینویسم. با مدادی که خودت بهم دادی و گفتی «دنبال اینرنگیش بودی؟» و دنبال همون رنگی بودم. زردِ زرد. مث عسل؛ مث خورشید. هیچوقت از نور خورشید خوشم نمیاومده. حتا یه وقتهایی مچ خودم رو میگیرم که دارم مث خونآشامها خودم رو تو تاریکترین نقطههای دنیا قایم میکنم که دست خورشید بهم نرسه. از شیرینی غلیظ عسل هم خوشم نمییاد. ولی در عوض عاشق پردههای مختلف طیف زرد م. اون روز مداد زرد رو بهم دادی و به پهنای صورتم لبخند زدم و دلم گرم شد از این که حواست بوده. حالا نشستهم اینجا و برات مینویسم تا یادت بیاد و حواست برگرده سر جاش.
آقای عزیز، اینجا همهچیز مطابق معمول پیش میره. هر روز، وقتی برمیگردم سمت خونه که آسمون نارنجی و بنفش شده و اتوبوس چراغهاش رو روشن کرده. من هم سرم رو تکیه میدم به شیشه و گوش میدم که خانوم تعریف میکنه که شبهای دیر به سرمون میزد دیوارهامون رو زرد روشن کنیم و میگه قرار بود همهی لالاییهامون، همهی علامتهای رمزی بین خودمون یادم بمونه. برات که پخشش کردم، بیمقدمه مدادشمعی زرد رو برداشتی و یه مربع توپر کشیدی رو دیوار و وقتی متعجب نگاه کردمت، گفتی «دلم خواست.» . ساعت چند بود؟ دمدمای صبح لابد. آسمون صورتی و طلایی و آبی روشن رو یادم ه و صدای گنجشکها که یه لحظه هم قطع نمیشد. نزدیک خونهت کلاغ نبود. حتا یه بار هم صدای کلاغ نشنیدم اونطرفها. شاید هم من اشتباه یادم ه و ذهنم همهچیز رو داره دهبرابر دراماتیکتر نشون میده.
اون شب موندهبودم پیشت که تا صبح برات قصه بگم، در ازاش معجون هیجانانگیزی که هیچوقت فرمولش رو لو نمیدادی بسازی برام -- ترکیب عجیبغریبی که بوی دارچین میداد و مزهی بهشت و تمام وجود آدم رو گرم میکرد. وقتی میخوردمش احساس میکردم یکی از دستساختههای پروفسور اسنیپ واقعی شده: «فلیکس فلیسیس» که اسم دیگهش شانس مایع ه و تا بیستوچهار ساعت خوششانسی مطلق مییاره برای مصرفکنندهش. وقتی قصه تعریف میکردم، چهارزانو مینشستی روبهروم و خیره میشدی به چشمهام. از تماس چشمیت معذب میشدم و نگاهم رو برمیگردوندم، ولی دلم میخواست قصههه تا ابد کش بیاد که نگاهم کنی. نمیدونم یادت ه یا نه. دارم برات مینویسم که یادت بیاد، وگرنه من که همهش رو از بر م. نزدیک صبح یه مربع زرد کشیدی روی دیوار، چون آخر قصهم آواز خونهدرختی رو برات خوندهبودم. حالا میفهمم که شاید اونموقع ته ناخودآگاهم میدونستهم قراره یه وقتی قدّ زنجیر غصهخوردنهام رو با لیست همهی ویژگیهای خوبت مقایسه کنم و امیدوار باشم دومی برنده شه.
قصههه توی یه خونهدرختی میگذشت، روی یه درخت گردوی بلند، فقط یه صندلی راحتی داشت و شیشههای رنگی که از سقف آویزون بودن. باقی اتاق خالی خالی. هیچکس نمیدونست اونها از کِی اونجا ن. انگار مث باقی گردوها، خونههه با صندلی و شیشههاش یه روز یه شکوفه بوده رو همون درخت. داستانهای اون خونه رو تعریف میکردم برات؛ داستان آدمهایی که چند روزی اونجا پناه میگرفتن و بعد از یه مدت فراموششون میشد. تو قصهم همه میمُردن و درخت گردو فقط نگاه میکرد و یادش میموند همهچیز رو. آخر نداشت. میشد تا ابد کش بیاد. وقتی پرسیدی «آخرش چی میشه؟» یه جرعه از فلیکس فلیسیسم خوردم و دو نفر رو وارد قصه کردم که میخواستن تو خونهدرختی زندگی کنن و همونجا پیر شن. پرسیدی «میمیرن؟» گفتم «معلوم ه که نه. حداقل تو آواز خونهدرختی اینجور گفته.» بعدش برات پخشش کردم و دیدم که چرخیدی و یه مربع توپر زرد کشیدی رو دیوار پشت سرت، که مثلا ما هم شکل آوازه شیم.
آقای عزیز، اینجا همهچیز مطابق معمول پیش میره. مطابق معمول. یعنی این که هیچچی سر جاش نباشه. تقریباً همیشه در حال دویدن م و تقریباً همیشه دیر میرسم. اینقد وقت کم نمیآوردم قبلاها. برات مینویسم تا حواست برگرده سر جاش؛ حواس من رو چندوقتی ه که باد برده با خودش.
آقای عزیز، جای یه چیکّه شانس مایع توی زندگیم خالی ه انگار، که مزهی بهشت رو با خودش بیاره و سرما رو ببره بیرون.
امضا: درخت تو
پاییز هزاروسیصدونودوپنج.
× موسیقیمتن: The Treehouse Song - Ane Brun
× حوالی یک ماه پیش نوشتم این رو که توی پادکستی بخونمش، کنار نوشتههای نگار و شایان. حالا -در آستانهی بیستسالگی- منتشر میکنمش به این عنوان که وصف حال تمام این سالها بوده، گیرم با کم و زیاد و تمام اغراقها و خیالپردازیها. چون اصلاً مگه همهی این بیست سال چی زنده نگهمون داشتهبود جز خیالپردازی؟
× شاید پست دیگهای هم نوشتم برای سوم آذر.
2 comments:
یه بار حوالی عصر خوندم، یه بار الآن قبل خواب که کمک کنه امشب حسابی خیال بپردازم :]
اسم پادکستتون چیه؟ از کجا میشه گوش داد؟
Post a Comment